محل تبلیغات شما

خیابان بیکر پلاک 221B



سلام! این هم از من. شلدور.
دلم براتون تنگ شده بود، با اینکه نمیدونم کسی آیا داخل این وبلاگ هست، یا نه. 
یوهو.(صدا اکو میشود) کسی صدامو میشنوه؟
همین الان چشمم خیره شد به مت ماوس روی میزم، با استایل متالیکا روش نوشته: "همه شان را با عطوفت بکُش!"
.
من درونتم، چشماتو باز کن،
من "غم انگیز، ولی واقعیِ" تو هستم.

به هر حال، میخواستم بگم من هنوز زنده ام، و جالب تر از همه اینه که هنوز از روند کنکور خسته نشدم که هیچ، دارم معتادش هم میشم. 
این رونوشت برای امروز نیست. برای دیروزه، گرچه مگه فرقی داره؟! شما فرض کن یک روز از زندگی یه بنده خدایی، امروز و دیروز نداره که! به هر حال گفتم این رو بنویسم که وقتی ده سال دیگه بهش نگاه کردم بدونم دقیقا چه روزی بود.

 خب این روز ها یک برنامه ی معین تری دارم. هر روز ساعت 9 صبح میرم کتابخونه، تا ساعت 6 بعد از ظهر. ساعت 6 میام خونه و تا ساعت 11 شب تماما تفریح میکنم و ساعت 11 میخوابم تا 7 الی 8 فردا. برنامم خیلی صفر و صدیه. تایم کتابخونه بدون کوچکترین استراحت و ملایمتی درس میخونم از اون طرف تایم بعد از کتابخونه، به شکل فجیعانه ای تفریح میکنم، بدون کوچکترین درس خوندنی. وقت درس کامل درس، وقت استراحت کامل استراحت. اینجوری راحت ترم. دوست ندارم یه تایم درس رو تیکه تیکه کنم تا کل روز رو بگیره و تفریحاتم اون وسط گم بشه. همشو یه جا انجام میدم و کار رو تموم میکنم. بازدهیمم اینطوری بالاتره. 
یک آرامش فکری خوبی هم دارم.

امروز به بابام گفتم وقتی میره بیرون برام کاغذ A3 بخره. شب که اومد یه بسته داد توش کاغذ A3 بود. بقیه ی چیزای توی بسته رو دیدم، یه مداد بود، با یه تخته شاسی جدید، و دو تا قوطی کبریت.
(من کلکسیون قوطی کبریت دارم، کلکسیون که چه عرض کنم، چند ساله قوطی کبریت های مختلف رو جمع میکنم توی یک جعبه. حالا بعدا در موردش بیشتر میگم)
گفتم: کبریتِ کویین؟!؟؟!
گفت: آره، منم دید تعجب کردم.
گفتم: چه جالب چطور خودم ندیده بودم.

وسایل برای یک فروشگاه بزرگ لوازم التحریر نزدیک خونمون بود. من هم تا حالا خیلی از اونجا خرید کردم. اگر خوب توش بگردی، چیز های جالبی پیدا میکنی، بعضی از وسایلم (مثل مینی لگوی گیتار توی کتابخونم، و دفتر جان لنن مشهورم) رو از اونجا خریدم. 
بابام طرفدار راک کلاسیک و کویین و. نیست. ولی میدونه من طرفدارم و مشکلی با این قضیه نداره.


قوطی کبریت های فردی مرکوری

داره کم کم از وبلاگ نویسی خوشم میاد. تازه دارم حال واتسن رو درک میکنم.
SH

پ.ن: الان دارم رانی انبه میخورم. نمیدونم اینا مال عربستانه یا چی، ولی هر چی هست این عربا عجب چیزایی میسازن. هابا هابا!

از نوشتن تاریخ اول خاطرات خوشم نمیاد، باعث میشه گذر زمان رو راحت تر حس کنم. البته وبلاگ خود به خود تاریخ رو برای هر پست مشخص میکنه پس از این وظیفه معافم.

مدتی بود وبلاگ دست نخورده بود، فعال یا غیر فعال بودنش هم اهمیتی نداره، چون وبلاگ شخصیه و مخاطبی نیست که این مسئله براش مهم باشه. فضای وبلاگم رو دوست دارم، با اینکه چند سال گذشته ولی هنوز سلیقه ی اونموقعم رو میپسندم.
این روز ها بیشتر درگیر کنکورم، امیدوارم یک روز به این نگاه کنم و بگم یادش بخیر چه دوران بدی بود. زمان زیادی (حدودا 8 ساعت) در روز رو توی کتابخونه میگذرونم. بقیه ی روز رو اگر کلاس یا امتحانی نداشته باشم در اختیار خودم هستم. شکایتی ندارم.
کویین، متالیکا، بیت و. گوش میدم. به معنای واقعی کلمه طرفدار راک کلاسیکم. به جرات میتونم بگم قدرتمند ترین سبک هنری معاصر هست. باورم نمیشه چطور بیت تونست چنین هنر عظیمی رو توی فضای مسموم موسیقی پاپ جا بده. هنر بیت غیر قابل توصیفه. به گوش ما ناآشناست و این موضوع به شدت دردناکه.



دوست دارم بیشتر توی وبلاگ فعالیت کنم، ولی خب بستگی به زمانم داره. گرچه به نظرم این وبلاگ رو تا آخر عمرم هم آپدیت کنم.
SH



اولین برخورد

بغض گلویش را می‌‌‌‌‌فشرد، درحالی‌‌‌‌‌که ترس سر تا پای وجود او را فرا گرفته بود. لودویک‌‌‌‌‌وان بتهوون به در خانه موزارت نزدیک شد. روی در پلاکی به این اسم آویزان شده بود: وولف گانک آمادس موزارت.

وی کمی تردید داشت، ولی ناگهان قوّت قلب گرفت و در را کوبید.

البته استاد موسیقی -موزارت- قبلاً از مسافرت بتهوون باخبر شده بود، او وقتی در را به رویش باز کرد، بتهوونِ خجول، پشیمان شد که چرا شهر مولد خود، بون Bonn را ترک و به وین آمده است.

تمام این نقشه‌‌‌‌‌ها را کلفت موزارت، حامی بتهوون کوچک که پیرزنی فرتوت به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفت، کشیده بود. بتهوونِ جوان را به طرف اطاقی محقّر رهبری نمود. آن‌‌‌‌‌روز بهار سال ۱۷۸۷ بود، در آن موقع، بتهوونِ ۱۷ سال و موزارت ۳۱ سال داشت. در این سن بتهوون به دختران اعیان و اشراف آن زمان در مقابل حقوق ناچیزی درس پیانو می‌‌‌‌‌داد و موزارت با وجودی که موسیقی‌‌‌‌‌دان مشهور و با افتخاری شده بود، هنوز در فقر و مذلت به سر می‌‌‌‌‌برد.

بتهوون هم مانند تمام جوانان خردسال که صبر و حوصله ندارند، در اطاق خود شروع به راه رفتن کرد و در حال حرکت مرتباً این فکر او را رنج می‌‌‌‌‌داد چگونه موزارت، این موسیقی‌‌‌‌‌دان بزرگ مرا خواهد پذیرفت؟ در اولین برخوردِ خود به او چه بگویم؟ او چه سوالی از من خواهد کرد؟ من چگونه جواب بدهم؟»

هربار که بتهوون روی خود را بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردانید، در آینه‌‌‌‌‌ای که در بالای بخاری قرار داده بودند چهره خشن و زشت خود را از نظر می‌‌‌‌‌گذراند. بتهوون مردی زشت بود و خودش بیش از هرکس به این امر آگاهی داشت. او می‌‌‌‌‌دانست که در این دنیا هیچ‌‌‌‌‌کس او را دوست ندارد.

پدرش مردی عصبانی و سنگ‌‌‌‌‌دل بود که تمام وقتش را صرف نوشیدن مشروب می‌‌‌‌‌کرد، ولی از انصاف نباید گذشت که همین پدرِ سنگ‌‌‌‌‌دل و همیشه مست بود که برای اولین بار به بتهوون نواختن پیانو آموخت. وی در همین فکر بود که ناگهان درِ اطاق او باز شد. جوان قد کوتاه و لاغر اندامی با رنگ زرد وارد اطاق گردید، این جوان، موزارت بود.

بتهوون نمی‌‌‌‌‌توانست تصور کند مردی که آن همه آهنگ‌‌‌‌‌های هیجان‌‌‌‌‌انگیز ساخته است قیافه‌‌‌‌‌ای چنین نحیف و علیل داشته باشد.

ادامه در ادامه مطلب
Ten Greatest Songs Of All Time



چگونه یافتم؟!

همه چیز از همان اول شروع شد. من موسیقی را دنبال میکردم. ولی شاید نه چندان حرفه ای. تا زمانی که با پدیده ای اعجاب انگیز و مجنون گر آشنا شدم که زندگی من را زیر و رو کرد. راک کلاسیک.
شاید راک کلاسیک شروع همه چیز بود، ولی پایان همه چیز نبود. چشم هایم باز شده بود و معنای موسیقی دیگر برایم در سمپل های ساده ی رادیو خلاصه نمیشد. دیگر فرقی نداشت موسیقیدان ایرانی باشد یا خارجی، از ضعیف ترین کشور باشد یا قوی ترین. موسیقی، موسیقی بود. 
مقدمه ی طولانی کارِ من نیست. پس بهتر است سریع تر وارد ماجرا بشوم.
لینک دانلود آهنگ ها در انتهای پست به صورت فایل rar قرار داده شده.

خواندن این مطلب ۸ دقیقه زمان میبرد

بزرگترین گروه راک اند رول دنیا. ممکن است عده ای ادعا کنند که این فقط راک اند رول است”، اما 
موسیقی رولینگ استونز به تعریف یک نسل کمک کرد. میک جگر، کیث ریچارد و دیگر اعضای گروه تلاش کردند تا جنبه دیگری از تهاجم فرهنگی بریتانیا را نشان دهند، که به عنوان نماد آزادی خواهی جوانان و دیگر آزادی ها در طول زمان شناخته شد و تغییرات اجتماعی فراگیری را برای جوامع به وجود آورد. در سال ۱۹۶۵، رولینگ استونز در سراسر جهان شناخته شد و می‌توان گفت موسیقی آن‌ها بر جهان حاکم بود. ساختارهای موسیقی پاپ راک امروزی را مدیون پیشگامان این سبک یعنی رولینگ استونز هستیم.



از چپ به راست :
میک جگر، کیث ریچارد، رانی وود، چارلی واتز


در قسمت قبل اشاره ای به استنتاج مع کردیم . استنتاج مع ،اصطلاحی است که بر عکس معنای اصلی استنتاج است.
این اصطلاح به معنای رسیدن از یک یا چند حکم جزئی به یک حکم کلی است ،
مثال :
گلدان کنار میز ،روی زمین افتاده و شکسته و زمین خیس است (حکم های جزئی  )
پس گلدان روی میز بوده و به دلیلی روی زمین افتاده (حکم کلی )


این نوع از استنتاج به خاطر زیاد بودن حکم های کلی سخت است یعنی امکان دارد نتیجه یا استنتاج شما غلط از آب در بیاید .
بگذارید طور دیگری بیان کنم :
وقتی شما نتیجه گرفتید که گلدان روی میز بوده به این فکر میکنید که شاید گلدان روی میز نبوده ، شاید دوست شما میخواست آب گلدان را عوض کند اما وقتی نزدیک میز شد از دستش افتاد و شکست .
بنابراین امکان خطا زیاد است .
بهترین عمل این است که تا از چیزی مطمئن نشدیم و تحقیقات لازم روی آن را انجام نداده ایم نتیجه گیری نکنیم .
گاهی اوقات یک استنتاج غلط میتواند هوش شما را زیر سوال ببرد ، اگر کسی از شما استنتاجی خواست و شما از استنتاجی که کرده بودید مطمئن نبودید بهتر است بگویید نمیدانم یا اینکه اطلاعات کافی نیستند .
خیلی از شما نگرانید، خیلی از دوستانتان عکسی به شما میدهند و میگویند استنتاج کنید ، شما هم هرچیزی که به ذهنتان میرسد میگویید این راه علاوه بر احمق نشان دادن شما میتواند استدلال و علم استنتاج را زیر سوال ببرد .


استنتاج مع از کاربردی ترین کارها در زندگی روزمره است  .
شما در روز بدون اینکه بفهمید ده ها و یا صد ها استنتاج میکنید
وقتی شما میبینید که یک نفر با دهان خونین در کنار پیاده رو نشسته و کمی آن طرف تر کسی با یک مشت گره کرده و سرخ از خون ایستاده متوجه میشوید که اینجا دعوا و زد و خوردی شده.
این خودش یک استنتاج مع است .

➰با تشکر، ویلیام شرلوک اسکات هولمز➰


 
دانش استنتاج اصطلاحی است که در فلسفه و منطق به کار می رود. این واژه به معنای نتیجه گیری می باشد و منظور از آن این است که ذهن از یک حکم کلی، یک حکم جزئی را نتیجه بگیردو به اصطلاح از کلی به جزئی پی ببرد.

آخرین جستجو ها

inatincal love-dina-ss501 hadyturma nbusenreejan dredagfunle acacusac time مزرعه گردشگری خورشید Dolores's notes Haraylarım